«فاجعه در نظر من این نیست که چرا در ایران هگل و کانت را نمی‌فهمند، به جهنم که نمی‌فهمند؛ فاجعه این است که عمق فرهنگ خودمان مخفی است».
این جملاتی است که دکتر کریم مجتهدی در مصاحبه با مجله «کتاب ماه فلسفه» گفته است؛ به نظر می‌آید باید اضافه کرد: مشکل اساسی از آنجا ناشی می‌شود که ما به سطحی‌اندیشی که در نگاه‌های هر روزه مبتلا هستیم، راضی شده‌ایم، تنها راه بیرون رفتن از این وضعیت بیدار کردن عقل و استفاده از عقلانیت در رفتار و زندگی است و این مهم تنها از فلسفه عقلانی ساخته است.
امیدوارم نگاه کردن به روش جناب دکارت در چگونگی راهبرد عقل بتواند ما را از این وضعیت خارج کند. وقتی بتوانیم از سطحی بودن اندیشه عبور کنیم، مرحله‌ی بعد یافتن عمق فرهنگ و یافتن راه ورود به جهان اندیشنده است، پس از این پدیده‌ى انسان متفکر بروز می‌کند، پدیده‌ای که نیاز شدید امروز ماست.
مشکل ما با تفکر عقلانی برمی‌گردد به مشکلی که با شناخت آن داریم، بد نیست در این میان نیم‌نگاهی به نظر جناب دکارت داشته باشیم، وی معتقد است: «حتی زیاده‌خواه‌ترین افراد هم معمولاً به سهمی بیشتر از آنکه [از درک درست یا عقل] دارند، تمایلی نشان نمی‌دهند».
ما احساس می‌کنیم چنان از عقل، درک درست و شیوه‌ی استدلال صحیح برخورداریم که نه برای بیشتر داشتن آن تلاش می‌کنیم و نه حتی نیاز آنرا احساس می‌کنیم. همین برخورد را هم با فلسفه داشته‌ایم؛ «نزدیک به یک و نیم قرن است که در ایران، از فلسفه‌های عصر جدید غرب صحبت به میان آمده است، ولی در این مدت -با اینکه البته برای فلسفه زمان زیادی نبوده- یک صدم از آنچه می‌بایستی انجام گیرد، انجام نگرفته است». [مجتهدی، کریم- آشنایی ایرانیان با فلسفه‌های جدید غرب (مجموعه پژوهشی)- چاپ دوم ١٣٨٤- صفحه ١] ترجمه‌ی کتاب گفتار در روش جناب دکارت به فارسی که با نام حکمت ناصریه منتشر شد، به عنوان اولین آشنایی رسمی و مکتوب ایرانیان با فلسفه جدید غرب، ١٥٠ سال پیش ترجمه شده و بی‌شک اگر درست خوانده و فهمیده می‌شد، عقلانیت در بین ما تا این اندازه غریب نبود.
به جرات می‌توان گفت که ما بر خلاف نظر جناب دکارت هرگز در پی آن نبوده‌ایم که خود به تحقیق در حقیقت موضوعات بپردازیم، بلکه بیشتر به تقلید کورکورانه پرداخته و بدون آنکه چیزی بر معرفت ما افزوده شود، تنها به قرقره آنچه از دیگران حفظ کرده‌ایم مشغولیم.
برای آنهایی که معتقدند باید از شخصیت‌های ایرانی مثال آورد نیز می‌توان به این جمله‌ی ملاصدرا در مقدمه کتاب افسار اشاره کرد: «مرد جوینده‌ی حقیقت و عاقل آن کسی است که شخصاً در صدد تفتیش و تحقیق برآید تا حقیقت برایش آشکار گردیده و به مرتبه وضوح رسیده و هیچگونه شبهه‌ای در دلش باقی نماند».
با این همه دلیل ما چه کردیم؟
به جای آنکه درگیر عقلانیت و فلسفه شویم، به کلمه‌سازی‌های عجیب و غریب پرداختیم و به جای شروع به حرکت عقلانی در مسیر شناخت کتاب عظیم عالم به جمع‌آوری و آرشیو حجم عظیمی از اطلاعات منجمد که خودمان هم نمی‌دانیم به چه دردمان می‌خورد، پرداختیم.
حاصل این می‌شود که هست؛ درجا زدن و حتی پسرفت کردن ممتد.