شغل‌هایی عجیب و غریبی امروز در شهرهای ما به وجود آمده‌اند، شغل‌هایی تازه که چندان هم شغل محسوب نمی‌شوند و بیشتر تنها راه‌هایی برای کسب درآمدی هرچند اندک برای گذران زندگی‌‌اند. در این میان دادزن سوژه گزارشی کوتاه شده است برای روزنامه شرق.

لینک صفحه در آرشیو روزنامه شرق


«به چند دادزن نیازمندیم» اگر در خیابان های مرکز شهر قدم بزنی، از این جور آگهی ها بردر و  دیوار زیاد می بینی. به دادزن فکر می کنی که صدایی رشته افکارت را پاره می کند. «کنکوری، ارشد، طبقه بالا»؛ «پیراشکی داغ و تازه دست چپ»؛ «رستوران و کافی شاپ داخل کوچه»؛ «بدو بدو حراج شد»؛ «کمیاب، نایاب زیرزمین»و...چیزی که امروز در خیابان های شهرهای ما به چشم می خورد، شیوه تبلیغ قرن 18 و 19 است، تا چند وقت پیش این رفتار را در ترمینال ها و ایستگاه های تاکسی می توانستید ببینید اما امروز همه جای شهر پر شده و فرقی هم نمی کند چه شغلی باشد؛ بسیاری از صنوف، امروز خود را به دادزن مجهز کرده اند. اگر قرار باشد توضیحی درباره «دادزن» داده شود، می توان گفت دادزنی از مشاغل زودبازده است که طی آن صاحب شغل داد می زند تا مردم را به سوی مغازه ای هدایت کند، صاحب مغازه بیشتر می فروشد و به او «حق الداد» می دهد. تا چند سال پیش معمولا خود صاحب مغازه یا فروشنده این کار را می کردند اما امروز حرفه ای کاملا تخصصی شده است. «سعید» جوانی 28 ساله است که در ترمینال غرب به دادزنی می پردازد از او درباره شغلش که می پرسم، پوزخندی می زند و می گوید: شغل، ای آقا
چرا این شغل را انتخاب کردی؟
شغل دیگری نبود، یا باید سرمایه داشته باشی یا معرف معتبر؛ من هم که در این شهر غریب کسی را نداشتم.
چقدر درآمد داری؟
بستگی دارد، چند نفر را به اتوبوس برسانم. هر نفر بین پانصد تومان تا دوهزار تومان گیرم می آید.
روزانه چند نفر را به اتوبوس می رسانی؟
روز به روز است، یک روز پنج نفر بعضی روزها 20 نفر. روزهایی که مسافر زیاد است دادزن ها هم بیشتر می شوند.
از کارت راضی هستی؟
نه. من می خواستم فروشنده شوم. ولی چه می شود کرد.
چند نفر دارند از سمت مترو وارد ترمینال می شوند و دادزن دیگری هم در آن اطراف نبود. سعید دل دل می کرد و ناگهان گفت: خداحافظ می روم به کارم برسم و دوان دوان به سمت آنها دوید.
اما حضور افراد دادزن در کنار مشاغل فرهنگی بیشتر عجیب است. انتخاب کتاب امری کاملا تخصصی است که به سلایق، میزان مطالعه، نیاز و ... فرد بستگی دارد، اما در خیابان انقلاب دادزن هایی به چشم می خورند که شما را به خرید کتاب دعوت می کنند، دعوتی زیبا. همین امر سبب شده که دادزنی برای کتاب فروشی ها، تخصصی تر شده و حتی بیشتر شکل شغل به خود بگیرد چرا که برخی از این دادزن ها اطلاعات کتابی بسیار بهتری از فروشندگان داخل مغازه دارند. این افراد معمولا به صورت روزانه، هفتگی یا ماهانه از کتابفروشی که آنها را به کار گرفته است، دستمزد دریافت می کنند و برخی از آنها هم سال هاست با یک مغازه کار می کنند.
دادزن ها افرادی هستند که هرچه مشتری بیشتری ببرند، محبوب تر می شوند، به همین دلیل گفت وگو با این افراد معمولا پرتره ای ناتمام می شود. «افشین» 42 ساله نزدیک به 20 سال است که در انقلاب دادزن است، خودش می گوید از سال 72 مشغول این کار است و برخلاف بسیاری دیگر از همکارانش این کار را دوست دارد. از او می پرسم، چه چیزی را در این کار دوست داری؟با لبخند پاسخ می دهد: چیزی که در این کار جالب است برخورد با آدم های مختلف است، از هر قشر و با هر مرام و مسلکی، با هر چیز مختلفی. مثلا آدم هایی هستند که خودشان کتاب شناس هستند آدم هایی هم هستند که طبیعتا برعکس این هستند و جالب قضیه این است که آدم هایی می شود گفت عوام اینجا رفت و آمد آنچنانی ندارند و بیایند هم به قول خودمانی تابلو می شوند. یکی از افتخارات بزرگ من در این کار این است که بزرگواری مثل دکتر «ابراهیم باستانی پاریزی» جواب سلام ما را می دهد.
افرادی که زیاد اهل کتاب نیستند، بیشتر چه کتاب هایی را می خواهند؟
اگر خیلی رک و راست بخواهم بگویم، بیشتر دنبال کتاب هایی می آیند که در اصل کتاب نیست. به زبان خودم بیشتر مزخرفات است چیزی مثل علوم غریبه. مردم ما از کتاب همان چیزی را می خواهند که خودشان می خواهند نه چیزی که واقعا هست. به عنوان مثال کتب علوم غریبه این روزها خیلی رواج پیدا کرده چون مردم به خرافات رو آورده اند جزو کتاب هایی که بیشتر مروج عرفان های کاذب است مثل «اشو» و «اکنکار» و باقی این مدل مسایل و ...
خاطره بدی در این کار داری؟
نمی شود گفت خاطره بدی دارم، اما خب آدم بعضی وقت ها از مردم حرکاتی می بیند یا حرف هایی می شنود که انتظار ندارد. برخی مواقع از کسی می پرسی چه کتابی می خواهی؟ یا جواب نمی دهد یا برخی خیلی هم با بی نزاکتی و با بی ادبی تمام برخورد می کنند، امروز دیگر به این رفتار عادت کرده ایم شاید روزهای اول ناراحت می شدم. نگاهش به دور و بر زیاد می گردد، نمی دانم شاید نگران است که نکند از انجام کارش باز بماند، از او می پرسم چه شد که این کار را انتخاب کردی؟با صدایی که معلوم است از دادن زدن زیاد همیشه، گرفته است می گوید: با این همه پیشرفت و تکنولوژی هنوز کتاب نجیب ترین دستاورد بشر است و به خاطر همین این کار ظاهرش شاید زیاد مقبول نباشد اما نفس انجامش این است که من مردم را به خریدن و خواندن کتاب دعوت می کنم و چه شغلی از این بهتر که آدم مردم را به کتاب دعوت کند. یک نفر مدتی است نزدیک ما ایستاده، افشین رو به او می پرسد: کتاب چی می خوای؟ضبط همراه یک خبرنگار که روشن است، خیلی ها را از صحبت کردن باز می دارد، می گوید: ایستاده ام تا کارتان تمام شود. همین پایانی می شود بر صحبت های ما. چرا که دادزن باید به کار خودش بازگردد، خداحافظی می کند و با آن فرد راهی کتابفروشی می شود.

لینک دائم مطلب، برش مطبوعاتی مطلب
لینک دریافت PDF صفحه