خیلىها بر این عقیدهاند که پیشرفتهاى انسان امروز به واسطهى زبان به وجود آمد، اما با نگاهى به تاریخ علم بشر به راحتى مىتوان فهمید که پایههاى پیشرفت این تمدن بزرگ از زمانى شکل گرفت که خط و نوشتن آغاز شد. به نظر مىرسد بهتر است انسان را به جاى حیوان ناطق، حیوان نویسنده نام گذارى کرد، زیرا علم فهمیده که برخى از حیوانات نیز براى خود زبان خاصى دارند و با هم صحبت مىکنند؛ اما به جرات مىتوان گفت که انسان تنها موجودى است که تاکنون شناخته شده و قدرت نوشتن دارد.
اما متاسفانه چیزى که امروز در جامعهى ما به سرعت در حال افزایش است، جاى گزینى گفتار به جاى نوشتار است و این یعنى بازگشت به چیزى نزدیک به 2500 سال پیش، یعنى زمان سوفسطائیان. مسئلهاى که در یونان باستان با افلاطون پایان یافته بود، در جامعهى ما تازه در حال شکل گرفتن است.
مشکل تنها به اینجا ختم نمىشود، مشکلى که در جامعهى ما در حال گسترش است به مراتب خطرناکتر مىنماید، افرادى که جزء گروه فعالان جامعه هستند، به جاى مکتوب کردن نقد و نظرات خود رو به سوى نقد شفاهى آوردهاند. دلیل این انتخاب هم بسیار ساده است، این گروه براى آنکه خود را در مقابل نقد دیگران مصون نگاه دارند از نوشتن تن مىزنند و این بحران خطرناکى را براى آینده رقم خواهد زد.
وقتى بیشتر افراد فعال جامعه از نقدپذیرى فرار کنند و حتى از ارائهى کارهاى مکتوب به دلیل آنکه ممکن است مورد نقد قرار بگیرد، سر باز زنند، دیگر چیزى به نام تولیدات فرهنگى، هنرى، فلسفى و علمى باقى نخواهد ماند. انسانى که با نوشتن توانست علم را گسترش دهد دیگر راهى براى آن ندارد و در نتیجه دیگر نمىتوان به ادامهى این پیشرفت امید داشت.
این عادت گریز از نقد شدن هم برمىگردد به همان خصوصیات سوفسطایى که هنوز در ذهن جهان سومى ما باقى مانده و انگار نمىخواهیم هم فکرى براى آن داشته باشیم.
اگر بخواهیم چیزى به نام پیشرفت را در هر عرصهاى که در آن فعالیت مىکنیم داشته باشیم، چاره اى نداریم جز اینکه به نوشتن و پذیرش نقد مکتوب برگردیم.
خاطره نوشت:
دکتر عبدالرحمن فرامرزى [موسس روزنامه کیهان] برایم تعریف کرد؛ ایشان روزهاى یکشنبه در صفحه 3 روزنامه به بررسى و تحلیل شرایط روز مىپرداخته و روزهاى سهشنبه هم در رادیو مسائل روز کشور و جهان را تحلیل مىکرد.
مطالبى که در رادیو عنوان مىشد به مراتب تندتر و انتقادىتر از مقالههایى بود که در روزنامه مىنوشت.
دوست من که آن روزگار خبرنگار کیهان بوده، تعریف مىکرد که روزى از دکتر پرسیدم: چرا مطالبى که در رادیو مىگویید را در روزنامه نمىنویسید تا تعداد خوانندگان بیشتر شود.
وى نگاهى به من انداخت و گفت: رادیو حرف است و حرف هم باد هوا. اما چیزى که مىنویسى سند مىشود و تا ابد قابل استناد است.
امروز که نزدیک به 5 دهه از آن روزگار مىگذرد گویى باز هم اوضاع و دید روشنفکرمآبانه ما زیاد فرقى نکرده و همه براى آنکه چیزى براى انتقاد کردن به دست دیگران ندهند، نمىنویسند و تنها به حرف زدن بسنده مىکنند. باید به این دوستان گفت که عزیز من حرف باد هواست.
عقلنوشت:
زمانهى ما دوران نقد است و هر چه هست باید در مقابل آن تسلیم شوند. دین و قانون با استفاده از تقدس و ابهتى که براى خود قائل مىشوند مىخواهند خود را از نقد معاف کنند؛ اما پس از آن شکى علیه آنها به وجود مىآید؛ [که سبب مىشود] احترام دوستانهاى را که عقل به چیزهایى مىگذارد که در مقابل بررسى آزاد و آشکار سالم ماندهاند، از دست خواهند داد. [کانت، امانوئل- نقد عقل محض]
پینوشت:
این مطلب در شماره نخست کلاغ چاپ شده است. البته به جز بخش عقلنوشت که پس از چاپ نشریه به ذهن رسید و شاید بخشی باشد که تنها در اینجا اضافه میشود و شاید هم در خود کلاغ جایی برای آن یافتیم.
جهت دیدن وبلاگ و دریافت رایگان نشریک کلاغ اینجا کلیک کنید.