نوروز

سال ۱۳۹۲ با همه‌ی زشتی‌ها و زیبایی‌هایش گذشت.
امروز وقتی قرار است لحظات این سال را یک‌بار مرور کنیم، چقدر «شاید» و «ای کاش» سر بلند می‌کنند؛ تا روح خسته‌ی ما را بیشتر خسته کنند. اما وقتی درست‌تر نگاه کنیم همه‌ی شاید و ای کاش‌ها را حاصل کار و تصمیم خود می‌دانیم. هر شایدی ای کاشی را به دنبال داشته و هر ای‌کاشی محصول شایدی در گذشته است. تصمیم‌گرفتن سخت است اما گریزی از این نیست.

می‌خواستم این مطلبی باشد برای سال نو، اما انگار بیشتر به مرثیه‌ای شبیه شد. تلخی این کلام را ببخشید به ذهن آشفته‌ی نویسنده‌اش که در زندگی آنچه درک کرده، تلخ‌تر از آنچه بوده که شنیده است.

عکس بالا شاید تنها نشان سال جدید این مطلب باشد. آن هم حاجی فیروزی چون سزیف که سنگ آسمان را بر دوش می‌کشد.

در آخرین لحظات سال قدیم می‌توانم برای همه‌ی دوستان بهترین‌ها آرزو کنم، اما به عادت چندین ساله اجازه دهید «مبارک باد» بماند برای بعد، برای روزی که مصیبتی در کار نباشد.