چند سال پیش سرودن شعر را بسیار دوست داشتم و تلاش میکردم در این مقوله پیشرفت زیادی نمایم، ناگفته نماند که امروز هم هنوز در پارهای از مواقع وقتی متن جوابگوی انتقال پیام نیست از شعر استفاده میکنم، اما چند وقتی است دل از آن شسته و تنها به لذت بردن از خواندن و شنیدن شعر بسنده کردهام.
در مراحل تهیه کتاب «گفتار دکارت» به بخشی برخوردم که به همین شرح حال من نزدیک است؛ البته چند سال پیش در مقاله ای نوشتم «چه بسا کسانی که دفتر دفتر و مجموعه مجموعه شعر دارند، اما لحظهای شاعر نبودهاند و چه بسیار کسانی که یک بیت نسروده که چه، حتی یک مصرع نیز نخواندهاند، اما تا پایان عمر شاعر زیستهاند».
جناب دکارت در کتاب «گفتار در روش» می نویسد:
به زیبایی کلام ارزش میدادم و عاشق شعر بودم؛ اما فهمیدم که این دو در سرشت انسان قرار گرفته و آموختن آنها ممکن نیست. زیرا هر کس توان استدلال بهتر داشته باشد و بتواند افکار خود را پخته و روشن بیان کند، هر چند به زبان روستایی و بدون زیبایی صحبت کند، هدف خود را به مخاطب میقبولاند و از سویی دیگر کسانی که سخن خود را زیبا پیرایش و بیان میکنند [حتی اگر مفهومی در پی نداشته باشد] در شعر و شاعری جایگاه خاصی مییابند، با وجود اینکه چیزی از صنایع ادبی و شعر نمیدانند.
نوشته شده در جلسه ادبیات(شعر) کافه هفت