سال‌ها پیش بیشتر برنامه‌ها به گونه‌ای تنظیم می‌شد که حاشیه در آن جایی نداشت و همه چیز به متن اصلی جامعه و حتی جهان می‌پرداخت؛ اما چندی است که جهانی شدن مفهوم خود را در کنار بومی‌‌سازی تعریف کرده است. تا جایی که شعار «جهانی فکر کردن و بومی عمل کردن» به وجود آمد.
مسئله بومی‌سازی در کشورهای غیر غربی، از جمله ایران، فقط یک مسئله مربوط به علوم جدید و رشته‌های دانشگاهی نیست و بستر گسترده‌تر و عام‌تری دارد که آن پرسش هویت است. هویتی که ما کوشیده‌‌ایم از آن یک سازه (Construct) جهت مناسبات و تعاملاتمان با غرب شکل دهیم. از این رو مبانی نظری گفتمان بومی در علم به مسئله هویت (Identity) و هویت ساختن در جهان معاصر برمی‌گردد و این بحث از یک سو به مناسبات ما با غرب و از سوی دیگر به بحث چالش‌های سنت و مدرنیته مربوط می‌شود.
وجه سوم موضوع که خیلی مهم است،‌ آن است که ما به هر حال با مسئله توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی رو به رو هستیم و فارغ از جهت‌گیری‌های ایدئولوژیک سیاسی و اجتماعی، پرسش رفاه، پیشرفت، بهبود، ترقی و تکامل یافتن به عنوان چالش جدی برای کشورهای غیر غربی مطرح است و گفته می‌شود که یکی از شرط‌های دست یافتن و تحقق توسعه دست یافتن به علم و تکنولوژی است.
وجه چهارم اهمیت گفتمان بومی علم، آن است که تا حدود 30یا 40 سال پیش مسئله علم برای جامعه ما موضوعی حاشیه‌ای و محدود در میان تحصیلکردگان نخبه بود، اما امروز دانشگاه‌ها و آموزش عالی در ایران به صورت نهادی فراگیر و گسترده نمایان شده و تقریبا عمده نیروی جوان علاقه‌مند به حوزه سیاست، اقتصاد و فرهنگ، دانشگاهی هستند.
البته لازم به ذکر است که دانشگاهیان و روشنفکران به دلایل سیاسی و اجتماعی این مسئله به شدت از ورود به این گفتمان اجتناب می‌کنند. چرا که این‌طور تلقی شده است که این گفتمان رسمی و دولتی است و به شکل آشکاری با تحریم دانش روشنفکری و دانشگاهی مواجه شده است، در حالی که به نظر می‌رسد با
توجه به سخنان مقام معظم رهبری در خصوص بومی‌سازی علوم باید این تحریم‌ها شکسته شود. برای واکاوی این موضوع لازم است که در مرحله اول روزنامه‌نگاران به بررسی ابعاد آن در جامعه بپردازند و راه را برای تحلیل‌های کارشناسانه بعدی هموار کنند.
علوم جدید و از جمله علوم اجتماعی خاستگاهی غربی دارند، در قرن نوزدهم ظهور کردند و در قرن بیستم تقریبا به تمام جهان گسترش یافتند؛ اما در کشورهای غیر غربی پس از تاسیس دانشگاه و نهاد آموزش عالی به سبک امروزی، رشته‌های دانشگاهی جدید تاسیس شده و توسعه یافتند. دانشگاه از ابتدای حضورش با چند پرسش اصلی مواجه بود: چه نسبتی میان فرهنگ بومی و محلی این کشورها با این علوم وجود دارد؟ چرا کشورهای غیر غربی نتوانسته‌اند در این رشته‌ها توسعه پیدا کنند؟
پروسه بومی‌سازی در پاسخ به همین سئوالات در برخی از کشورهای در حال توسعه از جمله ایران به وجود آمد.
اما برای توسعه علوم اجتماعی در کشورهای غیرغربی می‌توان و باید این علوم را با بوم و زمینه فرهنگی این کشورها سازگار کرد. این گفتمان دارای یک گفتمان رقیب است که با تکیه بر آموزه‌های تعقلی، ادعای جهانی و جهان وطن بودن علم را دارد و اساسا معتقد است که هیچ علمی بومی یا محلی نیست،‌ زیرا معیار علم و غیرعلم ویژگی‌های محل خاصی نیست.
اگر بخواهیم از دید جامه‌شناسی به موضوع نگاه کنیم، علم به نسبت جدیدی به نام «جامعه‌شناسی علم» به وجود می‌آید که در صدد تبیین و توصیف چگونگی شکل‌گیری و تولید علم و نحوه مناسبات آن با بستر اجتماعی و محیط است.
از دیدگاه جامعه‌شناسی محیطی به مطالعات جامعه‌شناختی فرهنگی می‌رسید که بر طبق آن ما با بومی‌سازی علوم در پی شالوده‌شکنی (deconstruction) و واسازی مفروضات و نسبت‌های پیدا و پنهان بین علم و قدرت هستیم. از این‌رو نه در صدد توصیف و نه در پی تجویز نسخه‌ای معین، بلکه به قول «میشل فوکو» (متفکر معاصر) در جست‌ وجوی فهم بیشتر دانش و قدرت هستیم. البته شالوده‌شکنی از مفروض دانش و قدرت می‌تواند به نوعی سیاست رهایی‌بخش و دیدگاهی انتقادی را ایجاد کند.

لینک مطلب در روزنامه خورشید

********
پی‌نوشت: در خصوص این مطلب خواننده‌ی محترم باید در نظر داشته باشد که برای یک روزنامه اصولگرا نوشته شده است.