خرید یکی از نیازهای روزانه افراد یک جامعه است، اما زمانی که این خرید بیش از نیاز باشد و در اصطلاح پدیدهای به نام مصرف گرایی بروز میکند. در این خصوص یادداشتی برای روزنامه بهار نوشتم که در صفحه 9 امروز 9 اسفند چاپ شد.
البته چون مطلب من بود باز هم به نام ستون خیابان بلند چاپ شد، گرچه این یادداشت از قبیل یادداشتهای خیابان بلند نیست.
لینک صفحه در آرشیو روزنامه بهار
در تعریف مصرفگرایی آوردهاند استفاده از کالاها به منظور رفع نیازها و امیال؛ که به خودی خود ایرادی ندارد؛ مشکل از آنجا آغاز میشود که در جوامع نوین مصرفگرایی به یک فعالیت اجتماعی اصلی و گاه فرهنگ عمومی تبدیل شده، در نتیجه برای مصرفگرایی مقدار زیادی وقت، انرژی، پول، خلاقیت و نوآوری مصرف میشود. از دیدگاه اجتماعی مصرفگرایی نوین به شکل بیرویه آن، یک آسیب اجتماعی محسوب میشود که مستلزم شناخت علمی و سپس درمان اساسی است. مصرفگرایی بیرویه پدیدهای بینالمللی است و چاره آن باید در دو بعد خرد و کلان صورت گیرد. امروزه تولید و توزیع از مرزهای یک کشور گذر کرده و دور افتادهترین نقاط یک جامعه به مرکزیترین مراکز تولید و سیستم توزیع جهانی متصل شدهاند. توسعه انواع فروشگاههای بزرگ (موادغذایی، اسباب منزل، پوشاک، وسایل الکتریکی و...) در زیر یک سقف، مردم را به مصرفگرایی انبوه عادت داد. افراد در محیطی قرار میگیرند که کالاهای متنوع را در یک جا جلوی چشمان خود میبینند. همزمان، مدگرایی به وجود آمد که براساس آن کالاها برای دورههای معین و محدودی تبلیغ و استفاده میشوند. علاوه بر این از طریق رسانهها بهخصوص رسانههای شنیداری (رادیو و تلویزیون) مردم به این سمت هدایت میشوند که بیشتر خرید کنند و برای خرید بیشتر جایزه بگیرند. دیگر مردم در کوچه و خیابان هم از دست تبلیغ به مصرف بیشتر راحت نیستند، حتی گاه نیمههای شب هم پیامکی بیهنگام صاحب گوشی تلفن همراه را به خرید بیشتر دعوت میکند. مسئله بعدی که به مصرفگرایی دامن میزند، حراجیها و چندشنبهبازارها است. مشتری جنسی را که در حراج میبیند، فکر میکند که نیاز دارد یا حداقل در آینده به آن نیاز پیدا میکند، در حالی که اگر حراج نبود چنین احساسی به او دست نمیداد. تولیدکنندگان و فروشندهها برای سود بیشتر به وجود احساس نیاز در بازار احتیاج دارند و گاهی برای سود بیشتر نیاز کاذب به وجود میآورند. مشکل از اینجا به وجود میآید در جامعه مصرفگرا همه کالاهای خریداری شده مصرف نمیشوند، زیرا نیاز و دلیل خرید، واقعی نبوده است. به دلیل محدودیت فضای زندگی و جابهجاییهای مکرر، افراد نمیتوانند کالاهایی که نیاز اساسی آنها نیست را نزد خود نگه دارند. در نتیجه یا رها میشوند یا دور ریخته میشوند، یا با قیمتی کمتر به فروش رسیده یا بخشیده میشوند. مصرفگرایی در همه طبقات اجتماعی دیده میشود، افراد طبقه بالا با داشتن ثروت، از طریق مصرف کالاهای لوکس به دنبال پرستیژ بالا هستند. اعضای طبقه متوسط، همیشه سعی میکنند خود را از طبقات بالا عقبتر نبینند. اینان با درآمد کمتر به رقابت با طبقه بالا میپردازند. خرید اعضای طبقه پایین بیشتر خرید کالاهای ضروری، مربوط به ادامه بیولوژیک زندگی به صورت انبارگونه است. این قبیل رفتارهای طبقات اجتماعی بیشتر از آنکه به خود آنها بستگی داشته باشد، وابسته به سیاستگذاریهایی است که در جامعه در حال اجرا است. ترس از گرانتر شدن و عدم توان خرید، مطرح شدن ثروت و زندگی لوکس به عنوان یک ارزش، تبلیغات مستقیم و غیرمستقیم رسانههای جمعی از خرید و زندگی متمولانه و... همه و همه دست به دست هم دادهاند تا جامعه را به سمت مصرف بیشتر حرکت دهند. از این رو نتیجه اصلی مصرفگرایی به مصرف نرسیدن موارد خریداریشده و در نهایت ایجاد زباله بیشتر است. میزان مصرف در هر فرد و جامعه مشخص است و زمانی که مقدار خرید به نسبت قابل توجهی از این میزان افزایش یابد دستگاههای مسئول باید بررسی کنند که چه عواملی به این خرید بیشتر دامن میزند. با این تفاسیر و بررسی پدیده مصرفگرایی میتوان به این پدیده «خرید بیش از نیاز» لقب داد. «خرید بیش از نیاز» نه تنها به از بین بردن منابع مالی فرد و خانواده میانجامد بلکه به بالا رفتن هزینههای جاری زندگی نیز منجر میشود، در نتیجه عامل مهمی در افزایش بزهکاریهای اجتماعی نظیر سرقت است. اما آسیبهای دیگری که تحمیل میشود به مراتب بیشتر و گاه خطرناکتر است. هیچکس نمیتواند میزان آسیبی که ممکن است از سوی کسی که دوران کودکی را با عقدههای نداشتن وسایل لوکسی که میخواسته گذرانده، ارزیابی کند. بیشک کسانی که سعی میکنند با کلید یا هر وسیله دیگر روی ماشینهای مدل بالا خط بیندازند اگر مورد روانکاوی قرار بگیرند از عقدههایی صحبت میکنند که از نداشتنها حکایت دارد. حالا اگر موارد کلاهبرداری، سرقت، زورگیری و... را هم که به دلیل همین عقدهها است به این موارد بیفزاییم، اژدهای هفتسری را در مقابل خود میبینیم که تخم تولدش همان مصرفگرایی است. دقت کنید وقتی یک فروشگاه اعلام میکند که به مدت چند روز حراجی زده، چه حجمی از شهروندان به سوی آن فروشگاه هجوم میآورند؟ چه تعداد از این خریداران به آن محصولی که میخرند احتیاج دارند؟ اگر نیاز بوده، چرا پیش از این خرید را انجام نداده بودند؟
تولیدکننده باید تولید کند، فروشنده باید بفروشد و مردم به عنوان مشتری باید بخرند. این یک پروسه کامل در روند زندگی اجتماعی است، اما حالا فرض کنید اگر این خریدهای اضافی حذف شود و مردم از خریدهای لوکسی که به آن احتیاج ندارند دست بردارند، مبالغی که در دست خانوادهها باقی میماند، میتواند صرف مسافرت، تفریح، کتابخوانی و موارد دیگری از این دست شود که امروز در کشور ما در سطح پایینی قرار دارند.
از آن گذشته تولیدکنندگان هم به جای تولید موارد لوکسی که نیازی از مردم را برطرف نمیکنند به سمت تولید مایحتاج مردم حرکت میکنند که این یعنی قیمت پایینتر برای موارد تولیدی. در نهایت جای تاسف دارد که بیشترین مبلغان «خرید بیش از نیاز» گروهی هستند که رگهای حیاتی فرهنگ عمومی را در دست دارند. بهتر است صدا و سیما، نشریات و اپراتورهای تلفن همراه زمانی که مردم را به خرید بیشتر دعوت میکنند، نگاهی هم به آسیبی داشته باشند که به جامعه میزنند.
ممنون از تبریک شما .
برای شما هم آرزوی توفیق دارم.
نوشته های چند پست آخرتان را خواندم و لذت بردم.