امروز متوجه شدم که مصاحبه ای که با دکتر علی شاه حسینی در مورد فرهنگ داشتم در ویژه نامه روز شنبه شرق چاپ شده است. بحث فرهنگ ایرانی و سبک زندگی موضوعی است که به صورت خیلی جدی سعی می کنم آنرا دنبال کنم و در این خصوص چندین مصاحبه کرده ام که در روزنامه بهار یا شرق چاپ خواهد شد. این مصاحبه در صفحات 7 و 8 ویژه نامه شماره 1619 شنبه 19 اسفند ماه چاپ شده است.

لینک صفحات هفت و هشت ویژه نامه شرق



سبک زندگی ایرانی یکی از موضوعاتی است که این چندساله زیاد در مورد آن صحبت می شود. برخی از کارشناسان سبک زندگی را به مجموعه عملکردهای روزمره و در واقع انتخاب های فرد از میان امکان های موجود تعریف کرده اند، از این رو در دنیای امروز، سبک زندگی فقط شیوه پاسخ به نیازهای جاری یک فرد نیست، بلکه هویت، جایگاه و موقعیت اجتماعی او را مشخص می کند و به این ترتیب، به ابزاری برای اعمال قدرت در جامعه تبدیل شده است. در نگاهی دیگر، مفهوم سبک زندگی با مفهوم <<مصرف>> گره خورده، مصرفی که دیگر فقط معنای اقتصادی ندارد و ابعاد گوناگون اجتماعی، فرهنگی و حتی سیاسی پیدا کرده است؛ به طوری که افراد با نوع مصرفشان، حتی به صورت ناخودآگاه در جامعه اطراف خود به اعمال قدرت می پردازند. با این تعاریف مفهوم سبک زندگی که شاید در زندگی سنتی گذشته چندان مورد استفاده نبود، امروز در فرهنگ معاصر و کنونی جهان، که مصرف ابعاد بیشتری یافته، به موضوعی قابل مطالعه و تحلیل در علوم اجتماعی تبدیل شده است.  اما مشکل آنجاست که توضیح این نکته که سبک زندگی در هر جامعه چگونه است، بسیار پیچیده و سخت است، چراکه در هر جامعه ای با توجه به المان هایی که دارد، این سبک زندگی متاثر از نکات مختلفی می شود که تحلیل آن را سخت و منحصربه فرد می کند. در جامعه امروز ایرانی، ورود سبک های زندگی غربی هم یکی دیگر از مشکلاتی است که جامعه با آن دست به گریبان است. برای بررسی این موضوعات به سراغ دکتر <<علی شاه حسینی>> استاد دانشگاه و دارای مدرک دکترای برنامه ریزی امور فرهنگی رفتیم تا برخی نقاط کور سبک زندگی ایرانی را واکاوی کنیم.
 
  تعریف سبک زندگی چیست؟
 وقتی از سبک زندگی (life style) حرف می زنیم در تمام دنیا، چیزی که ما شاید تازه به آن می پردازیم یعنی از راه رفتن، خوردن، پوشیدن، تمام حرکات، تمام رفتارهای شخصی و اجتماعی و حتی فکر کردن پنهان ما را هم شامل می شود، در حالی که فکر می کنیم سبک زندگی تنها شکل بیرونی رفتار است، در صورتی که وقتی صحبت از سبک زندگی می شود، منظور بیشتر شکل درونی رفتار ماست، تعریف کلی که برای سبک زندگی می کنند این است، چگونه زیستن، ولی من اصلا این تعریف را قبول ندارم، می خواهم بگویم چگونه فکر کردن، چگونه رفتار کردن و چگونه عکس العمل نشان دادن در برابر رفتارهای دیگران و بعد در نهایت آخر برمی گردد به چگونه رفتار کردن خودمان.
  سبک زندگی ما ایرانیان چگونه است؟
 ما در سبک زندگی مان دچار یک سردرگمی هستیم و این سردرگمی هم ناشی از این می شود که ما نمی دانیم آن ریشه هایی که در سبک زندگی مان داریم را آیا باید قبول داشته باشیم یا نه. مشکل دیگر این است که پدران به سبکی که از پدران خود آموخته اند زندگی می کنند که نسل امروزی آن را باور ندارد، جالب است که این نسل بعد از یک دهه همان شیوه زندگی نسل قبل را باور می کند و می گوید پس پدران ما خوب بودند، مشکلی که داریم این است که همواره نسل جوان ما سبک زندگی ایرانی را به سختی قبول داشته و همین نسل جوان وقتی پیرتر می شود همان سبک زندگی را قبول دارد، پس اینجا یک زنگ خطری هست. سبک زندگی ما برای جوانان مان آن جذابیت لازم را ندارد، باید یک تغییر و تحولی در سبک زندگی ایرانی به وجود بیاید که همواره نسل جوان با آن دارای مشکل نباشد.
  به سبک زندگی که پدران داشتند، اشاره کردید؛ حالا مساله ای پیش آمده آن هم سبک زندگی وارداتی که از غرب برای ما آمده، است. درگیری بین این دو سبک زندگی به نظر شما چه تاثیری در این دارد که ما هنوز به یک سبک زندگی درست دست نیابیم؟
 چون سبک زندگی سنتی سعی می کند با زور به سبک زندگی مدرن بچربد و سبک سنتی زندگی نمی خواهد تغییر کرده، مقاومت بین دو سبک سنتی و مدرن همواره به وجود می آید. سوالی که پیش می آید این است که اگر بخواهیم این مقاومت را کنار بزنیم، باید چه کنیم؟ باید گفت آن کسانی که سبک زندگی را تعریف می کنند و آن لایه های بالایی هرم برنامه ریزی رفتارهای اجتماعی و شاید بهتر باشد بگویم آنها که رفتارشان الگوبرداری می شود و آن کسانی که مسوول آموزش رفتار اجتماعی به مردم هستند، باید سبک جدید زندگی را در خود ایجاد کرده و در رفتار خود بروز دهند، تا سبک زندگی جدید جایگزین سبک سنتی شود. تا مادامی که این تعارض بین رفتارها و گفتارها وجود دارد، ما هرگز به یک سبک زندگی مشخص دست نمی یابیم.
  در جای دیگری گفتید که جوانان با وجود اینکه در ابتدا با سبک زندگی سنتی مخالفند، بعد از یک دهه، دوباره به آن رو می آورند، دلیل این بازگشت در کجاست؟
 یک دلیل خستگی از تعارض هایی است که بین زندگی خود دارند و بعد از یک دهه جدال و تلاش می بینند که فایده ای برایشان ندارد، زیرا هیجان سبک زندگی جدید در این سن دیگر برایشان جذابیت ندارد. دلیل دیگر برمی گردد به این موضوع که جامعه آن سبک سنتی را حداقل به ظاهر بیشتر می پذیرد، توجه داشته باشید که تاکید من اینجا بر ظاهر است، چون این سبب می شود ما برویم داخل یک نقاب. این را به وضوح می گویم که خیلی از آدم هایی که این سبک زندگی سنتی را می پذیرند، آن را واقعا قبول نمی کنند، یعنی نقابی به چهره خودشان می زنند. افراد خودشان را این گونه توجیه می کنند که از سن من گذشته، باید رفتارم به گونه ای باشد که در جامعه پسندیده باشد؛ بنابراین سعی می کنند که نقابی به چهره زده و بازیگری کند که آن را دوست ندارد.
  برای رسیدن به سبک زندگی جدید و اصلاح سبک زندگی که امروز داریم، چه باید کرد؟
 برای این امر اول باید برنامه ریزی برای سبک زندگی توسط کرسی های علمی انجام شود، برای تایید این موضوع دقت کنید که هر انقلاب، مد، تغییر و تحول یا هر واژه ای که وارد یک جامعه می شود، عمدتا از دانشگاه بیرون می آید؛ به همین دلیل می خواهم بگویم که در این مورد باید نقش دانشگاه و مراکز علمی پررنگ تر شود، یعنی مراکز علمی بتوانند به اهرم های سیاسی غلبه کنند، زیرا مشکل آنجاست که متاسفانه سبک زندگی ما، مثل بسیاری موارد دیگر نظیر ورزش، فرهنگ و هنر ما، سیاست زده شده است، یعنی ما می آییم و بر اساس رفتارهای سیاسی سیاستمداران زندگی و رفتار می کنیم.
  با این وضعیت چه باید کرد؟
 برای اصلاح این وضعیت در جامعه باید رفتار و سبک زندگی سیاستمداران و سران عرصه سیاسی باید اصلاح شود و برای اصلاح، لازم است، نقد شوند. دامنه این نقد باید آن قدر باز باشد که شامل همه موارد نقد و اصلاح شود. برای درست شدن این موضوع لازم است که نقد و تحلیل انجام شود تا بتوان انتظار اصلاح داشت. این مسیر به جایی ختم می شود که سبک زندگی ما قابل صادرشدن باشد. ما نباید دلهره  این را داشته باشیم که جوان ما سبک زندگی اروپایی را کپی برداری کند، مشکل آنجا به وجود می آید که ما به آنها سخت گرفته و عرصه را تنگ می کنیم به همین علت و به دلیل انرژی که دارد، نمی تواند سبک زندگی پدران خود یا در کل نسل گذشته را رعایت کند، پس می رود سبک زندگی راحت تر را انتخاب می کند.
  با این سبک زندگی غربی چه برخوردی باید کرد؟
 باید شهامت خوشامدگویی به این سبک زندگی را داشته باشیم، برای این موضوع لازم است به سیره ائمه نیز متوسل شویم که با غیرمسلمان چگونه برخورد کرده و چه چیزهایی از آنها می آموختند و برای مسلمانان از رفتار نیکوی آنها مثال می زدند، این یعنی ما دین آنها را قبول نداریم اما این رفتارشان درست است. پس باید این شهامت را داشته باشیم که از دیگران یاد بگیریم، یا شاید درست تر باشد بگویم رفتار درست را از آنها قرض بگیریم و در رفتار خودمان تغییر و تحول ایجاد کنیم.
  شما در جایی از صحبت های خود اشاره کردید که رفتارهای جدید از دانشگاه ها بیرون می آیند، این موضوع تا جایی قابل قبول است؛ اما امروز نگاه می کنیم که در جامعه از محیط های غیردانشگاهی رفتار و گفتار یا در مجموع کنش هایی در جامعه به وجود آمده که سبک زندگی را برای برخی از جوانان ما کاملا دگرگون تعریف می کند، به عنوان مثال به وجودآمدن اصطلاحات گولاخ، خط دادن و... که حتی برخی این قبیل رفتار را به اعلام جنگ جوانان نسبت به سبک و فرهنگ زندگی گذشته می دانند، در اینجا وقتی روی زبان تاکید می کنم بیشتر به آن دلیل است که سبک زندگی ما بسیار به زبانی که با آن صحبت می کنیم و ادبیات مان وابسته است، در این خصوص چه تحلیلی دارید؟
 اول اینکه به نظر من، این را نمی توان اعلام جنگ دانست. ما همیشه در تاریخ با هر نو آوری مبارزه کرده ایم. مهم ترین نمونه آن شعر نو است که در ابتدای کار خیلی ها دست به قلم شدند که این کار در پیکره شعر صدمه ایجاد می کند، اما بعد بسیاری مجذوب آن شدند. این ویژگی ما ایرانی هاست که با هر چیز جدیدی در ابتدا رفتاری خصمانه داشته و بعد وقتی آن را پذیرفتیم، سعی می کنیم به آن پر و بال هم دهیم. در خصوص همین واژه ها، اشتباه ما این است که اول جبهه گیری می کنیم، در صورتی که بهتر است بررسی کنیم که چه هستند و از کجا آمده اند. این رفتاری که سعی می کنیم آنها را به اسم تخریب زبان فارسی در نطفه خفه کنیم اتفاقا بیشتر تحریک کننده است. یک مثال دیگر، موسیقی های زیرزمینی است، شاید اگر آنها را به روی زمین بیاوریم این قدر رشد نکنند.
 به متن آموزه های دینی هم که رجوع کنیم، می بینیم می فرماید: انسان ذاتا شیفته چیزی می شود که از آن منع شده و نسبت به آن حریص می شود. وقتی جوانان ما از واژه های جدید استفاده می کنند ما باید با لبخند به استقبال آنها رفته و بفهمیم که معنای آن چیست، بعد با آنها همراهی کرده و در نهایت سعی در اصلاح آن داشته باشیم. در صورتی که ما از همان ابتدا می گوییم نباید گفته شوند. این نباید ها و ممنوعیت ها و خط قرمز کشیدن های بی اندازه دارد کار دست ما می دهد، وقتی تعداد خط قرمز ها زیاد باشد، افراد به تدریج یاد می گیرند که از آنها رد شوند، زمانی هم که از اولی رد شدند، عبور از بقیه آسان تر می شود، اگر هم یک نفر از این خطوط عبور کند، دیگران هم به پیروی از او خط قرمزها را رد می کنند. پس درست تر آن است که خط قرمز هایمان را متعادل کنیم.
  در بیشتر جاهای دنیا، سبک زندگی را بر مبنای جایگاه طبقات اجتماعی تعریف می کنند، به عنوان نمونه پیر بردیو در فرانسه، ابتدا طبقات اجتماعی را بررسی کرده، بعد مشروعیت فرهنگی را مشخص کرده، رابطه طبقات مختلف با این فرهنگ مقبول را بررسی کرده و در پایان یک سبک زندگی جامع و کامل را برای فرانسه تعریف می کند؛ باید قبول کرد که ما نسبت به فرانسه شرایط بسیار متفاوتی داریم، یکی آنکه ضربات بسیاری بر پیکره جامعه ما وارد شده که مانع از ایجاد درست و کامل طبقات اجتماعی شده است؛ با درنظر داشتن این موارد، تعریف سبک زندگی در جامعه ما چگونه است؟
 باید قبول کنیم که سبک زندگی در جامعه ما به صورت علمی، برنامه ریزی نمی شود، بلکه به صورت تصادفی و شانسی بنا می شود. ما بدون برنامه ریزی مشخص فقط مشغول الگوبرداری از هر جایی که شد هستیم. در همان فرانسه که مثال زدید برای مساله ای مثل سبک غذاخوردن، مطالعه، برنامه ریزی و تمرین شده، سپس توسط رسانه ها، هنر و سیستم آموزشی به تمام طبقات و نسل های جامعه تزریق می شود. به همین دلیل می بینید که در جامعه فرانسه اگرچه طبقات مالی متفاوتی وجود دارد، اما سبک غذاخوردن به شکل بسیارزیادی یکسان است. مشروعیت فرهنگی و نهادینه سازی سبک زندگی در جامعه تنها از طریق آموزش ایجاد می شوند و نه با زور و اجبار و بخشنامه. یادمان باشد فرهنگ و سبک زندگی بخشنامه پذیر نیست.
  ما در جامعه ایرانی، اقوام مختلف با سبک های زندگی مختلف داریم، دنیای امروز روی این قومیت ها و تکثر آنها تاکید فراوان دارد، اما متاسفانه در جامعه ما این امر به مشکلی اساسی برای ایجاد سبک زندگی به نسبت مشترکی به نام سبک زندگی ایرانی شده است، از این تکثر موجود چگونه می توانیم استفاده کنیم؟
 گاهی می بینیم فردی یک فرزند دارد و نمی تواند او را مدیریت کند، در مقابل گاهی هم فردی، 10 فرزند دارد و توانسته زندگی اش را به درستی مدیریت کرده و از وجود فرزندان بهره لازم را ببرد و در مواردی هم که لازم باشد، 10نفر دیگر را برای کمک دارد. در سبک زندگی ایرانی، این قومیت ها مثل فرزندان هستند، حتی می توانم بگویم مانند ریشه های درخت فرهنگ هستند که هرچه قوی تر باشند، درخت محکم تر خواهد بود. وجود همین ریشه های قومیتی باعث شده که ایران با وجود آنکه بارها مورد تاخت وتاز قرار گرفته از بین نرفته و در فرهنگی دیگر حل نشود. پدر و مادر باید بتوانند بچه های خود را مدیریت کنند؛ یعنی به جای آنکه این قومیت ها را درگیر تقویت سبک زندگی ایرانی کنیم، مشغول تضعیف آنها هستیم. چون قدرت هم افزایی فرهنگی را نداریم. این سوال حتما پیش می آید که چرا؟ به این دلیل که مشخص نیست که متولی فرهنگ در جامعه کیست. نهادهایی مانند وزارت فرهنگ وارشاداسلامی، آموزش و پرورش، دانشگاه ها، شهرداری و... همه ادعا می کنند که متولی فرهنگ هستند، ولی من با جرات می گویم که فرهنگ و سبک زندگی در ایران کودک یتیمی است که هرکس به آن لقمه نانی می دهد تا فقط زنده بماند. اگر سبک زندگی در ایران یک پدر نه حتی یک پدرخوانده خوب داشت، آن وقت خرده فرهنگ ها می توانستند بازوهای قدرتمند فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و حتی سیاسی جامعه کهن و ریشه دار ایران باشند.
  نقش رسانه ها در ایجاد یک سبک زندگی مناسب در جامعه ایران چیست؟
 امروز من به جرات می خواهم بگویم که رسانه  دارد تلاش خودش را می کند، ولی باید قبول کرد که رسانه ها ناچارند از منابع قدرت تاثیر بگیرند؛ یعنی رسانه هر چه تلاش می کند باز می خورد به یک مانع قانونی که در این میان خنثی خواهد شد. رسانه  زمانی می تواند تاثیرگذار باشد که منابع قدرت آن جامعه حامی آن باشند. نباید فراموش کرد که رسانه هم یک وسیله است، امروز رسانه  حتی از دانشگاه هم سبقت گرفته، چون گستردگی، پیام رسانی و قدرت انتقال آن به مراتب بیشتر است، اما مانع اینجاست که رسانه باید از همه زوایا حمایت شود، از زاویه سیاست، اقتصاد و حتی اجتماعی تا بتواند به یک سرمایه اجتماعی تبدیل شود. باز هم تاکید می کنم که رسانه تلاش خود را می کند.
  در جامعه امروز ما کدام گروه یا طبقه الگوی سبک زندگی شده است؟
 این مساله نیاز به یک مقدمه تاریخی دارد. تا چند دهه پیش طبقه مذهبی الگوی جامعه بود، بعد طبقه سیاسی، بعد طبقه علمی و متاسفانه باید بگویم که امروز رویکرد مردم به طبقه اقتصادی بیشتر است، آن طبقه ای که از نظر اقتصادی قدرت بیشتری دارد، امروز نقش پررنگ تری را در الگوبرداری سبک زندگی بازی می کند. هرقدر هم انکار کنیم این واقعیتی است که در حال وقوع است.
 دلیل این تغییر نگرش را چه می دانید؟
 این طبقه سرعت رشد خیلی زیادتری دارد، نوآورتر است و زرق و برق بیشتری برای چشم نوازی دارد. اگر دقت کنید در جهان هم سیاست های کلان دنیا را افرادی که دارای بنیه مالی قوی هستند، شکل می دهند. دلیل دیگر هم جذابیتی است که به روز بودن این طبقه برای جوانان نسبت به دیگر گروه ها دارد.
 اگر قرار باشد یک سبک زندگی را برای ایران امروز پیشنهاد دهید، کدام یک را می پذیرید، سنتی، مدرن یا ترکیبی از این دو سبک زندگی؟
 قطعا با بخش سوم موافقم.
 چرا؟
 به دلیل اینکه اگر بخواهیم در سبک سنتی بمانیم، سبک زندگی مان، منقرض شده و به یک شیوه زندگی موزه ای تبدیل می شود ولی اگر بیاییم به مدرنیته بپردازیم، بی هویت شده و مانند کسی هستیم که قصر با شکوهی را بر آب ساخته باشد. این هم خطرناک است. یادمان باشد بعد از گذشت چنددهه اعتبار فرهنگ ها به سابقه تاریخی است که دارند. ما موظفیم این سابقه تاریخی، قشنگ و قوی را حفظ کرده و روی آن بنایی زیبا ایجاد کنیم. به طور مثال سبک معماری ما عوض شده، اما هنوز درون خانه ما ایرانی است. برای این مهم لازم است برنامه داشته باشیم، اگر بی برنامه حرکت کنیم، متاسفانه باید بگویم که ناخودآگاه ذهن جوانان ما به سمت سبک زندگی مدرنیته می رود و روزی می رسد که به سمت پوچی و بی هویتی حرکت کرده ایم.

لینک برش روزنامه ای صفحات هفت و هشت
لینک PDF صفحات هفت و هشت