عامل سوم از دیدگاه جامعه‌شناختى در نهضت عاشورا جابه‌جا شدن الگوهاى برجسته و الگوهاى پذیرفته ‌شده جامعه بود و امام حسین (ع) به مسئله یزید استناد مى‌کند، نسبت یزید به معاویه و معاویه را به ابوسفیان را توضیح مى‌دهد و مى‌فرماید: «اینها آمدند و به تدریج الگوى مورد توجه جامعه را عوض کردند و چون مردم هم ذائقه فهم بسیارى از امور را ندارند، اینها را پذیرفتند».
اگر بخواهیم الگویى دقیق و عملى در تاریخ را بنگریم، باید به امام حسین(ع) نگاه کنیم، امام وقتى دید آرمان‌هاى پیامبر (ص) در مدیریت تحت حکومت بنى امیه تغییر پیدا کرده و کسانى که بر مسئولیت گمارده شده‌اند، تمام دستاوردهاى بعثت پیامبر را بر باد مى‌دهند، امکان انحراف در دین را مشاهده کرد، تصمیم گرفت براى احیاى دین رسول خدا (ص) و برقرارى الگوهاى درست در جامعه قیام کند.
در خصوص جابه‌جایى الگوهاى جامعه به عنوان مثال پیامبر روابط قبیله را تحت تاثیر معنوى تغییر داد و براى روابط قبیله‌اى اعتبار قائل نبودند، اما در زمان یزید دوباره آن سنت جاهلیت را زنده ساختند. پیامبر (ص) عرب و غیرعرب را از نظر مسلمان بودن برابر تلقى مى‌کردند، ولى در جامعه آن روز بین این دو شکاف ایجاد شده و عرب بر غیرعرب امتیاز پیدا کرده است. حضرت محمد (ص) که الگویى تمام عیار براى تمام جهانیان است، بر طبق دستور قرآن مومنین را براساس ایمان و تقوا و علم و دانش یا براساس مشارکتشان در جهاد بر یکدیگر امتیاز مى‌دادند، اما یزید این ملا‌ک‌ها را به‌دور انداخته و تنها براساس نسبت خون، نژاد، قبیله، ثروت و... به بخشیدن امتیاز و اعتبار به افراد پرداخت، اینجا بود که امام حسین(ع) احساس کردند که تمام نهادهاى دینى به فراموشى سپرده شده و زمینه‌اى فراهم شده است که به‌دست بنى‌امیه اسلا‌م به کلى از بین برود و به همین خاطر فرمود: «و على الا‌سلا‌م السلا‌م اذ قد بلیت الا‌مه الا‌سلا‌میه براع مثل یزید: اگر چنین است که کسى مثل یزید زمامدار امر مسلمین باشد باید با اسلام وداع کرد و براى همیشه فاتحه‌اش را خواند».
در منطق اسلامى راعى و نگهبان جامعه باید نقش هدایتگرى داشته باشد، نه نقش تخریبى که توده مسلمان را به ‌سوى ناکجا آباد سوق دهد و نتیجه‌اش ختم اسلا‌م باشد. امام حسین(ع) با الگودهى و شهادتش روى همه این روابط خط بطلا‌ن کشید. در الگودهى و الگویابی، خواص و نخبگان خود باید الگو باشند، وقتى که امام حسین(ع) مقابل لشکر یزید بن معاویه قرار مى‌گیرد، ابتدا علما و نخبگان را مورد خطاب قرار مى‌دهد و مى‌فرمایند: «ذلک بان مجارى الا‌مور و الا‌حکام بید العلماء باله الا‌مناء على حلا‌له و حرامه: زمام امور مردم به دست عالمانی است که علمشان از سرچشمه وحی گرفته شده باشد. و امین بر حلال و حرام خدا باشند».
در اینجا غرض اصلى عالمانى است که از احکام الهى و سنت رسول اله پیروى میژ کنند و شرایط امانتدارى پیامبر را از دست نداده‌اند که در آن زمان مصداق کامل آن اهل بیت (ع) بود، ولى در خطبه‌هاى دیگر با توجه به توده‌هاى مسلمان به عالمان و فرهیختگان که الگوهاى جامعه اشاره مى‌کنند که متاسفانه در لشکر عمر بن سعد هم حضور داشتند، آنجا که حضرت مى‌فرماید: شما باید منشا احکام الهى باشید.
امام حسین (ع) آنها را الگوهایى خواند که دین را به دنیا فروخته‌اند و فرمود: «اینها دین خود را به دنیاپرستى فروخته‌اند».
بالا‌خره نخبگان این الگوهاى جامعه به‌جاى اینکه راى به حق ‌بودن امام و باطل بودن یزید بدهند، خودشان در دار و دسته یزید بن معاویه قرار گرفتند، لذا امام با شهادت خود بزرگترین اقدام تاریخ بشریت را انجام داد، یعنى آنجا که حتى بسیارى از علما و کسانى که نمایندگى دین را برعهده دارند، نیز در مقابل ظلم سکوت مى‌کنند، باید قیام کرد.

لینک مطلب در روزنامه خورشید

********
پی‌نوشت: در خصوص این مطلب خواننده‌ی محترم باید در نظر داشته باشد که برای یک روزنامه اصولگرا نوشته شده است.