نکته چهارم که مى‌توان از جریان مهم تاریخى عاشورا آموخت، مربوط به مسئله حاکمیت است. امام حسین (ع) بارها توضیح داد که یزید حاکم شده و چنان که در خطبه‌اى فرمود: «با یزید بر اسلا‌م سلا‌م باید داد». در واقع تمام بحث را متمرکز نمود در اینکه باید فاتحه اسلا‌م را خواند، چون حاکمى همچون یزید آمده و بر مسند حاکمیت جامعه اسلامى تکیه زده که یزید فساد است و فساد او باعث انحراف جامعه اسلا‌مى از مسیر خودش شده است، اما مسئله فساد قدرت با فساد یک کاسب خیلى فرق مى‌کند، این‌ دو مقوله به هیچ عنوان با هم قابل قیاس نیست، وقتى که قدرتى فاسد شود، برنامه‌ریزى مى‌کند و پشت سر فساد قدرت، شبکه توطئه قرار دارد. خیلى از غربى‌ها مطرح کرده‌اند که قدرت ذاتا به سمت فساد میل دارد. باید این نکته را واضح‌تر بیان کرد که آیا قدرت ذاتا تمایل به فساد دارد یا نه؟ قدرت در شرایطى قرار مى‌گیرد که تفکر فسادکننده به سمت آن توجه کرده و براى آن برنامه‌ریزى مى‌کند. اینجا فرآیند جریان‌ها و باندهاى قدرت‌طلبى شکل مى‌گیرد که به محض قرارگرفتن قدرت آن را در راه فساد به‌کار مى‌برند. به این صورت باندهاى قدرت فسادانگیز شکل مى‌گیرند، هرجا که فساد قدرتى مى‌بینیم، باید به‌دنبال باندهاى پنهان و آشکار فاسدکننده قدرت باشیم.
به همین دلیل زمانى که حد اعلى از طهارت قدرت میسر نباشد، باید حد متوسط و یا حداقل باشد، همین رعایت حداقل سبب شد امام حسین (ع) فرمود: «فساد در جایگاه قدرت تصمیم‌گیرى و جهت‌دهنده جامعه قرار گرفته و هیچ حداقلى از نزاهت و پاکى قدرت را رعایت نمى‌نماید» همین عامل اصلى قدرت فاسد است که مرزهاى حق و باطل و عزت و ذلت را درهم مى‌ریزد. در مدینه به آن حضرت خبر از وقوع مفاسد و انحرافاتى مبنى بر انجام زنا مى‌رسد، اما هیچ‌وقت نفرمود ما باید عاشورایى در برابر آن به‌وجود آوریم، آنچه که حرکت امام حسین (ع) به آن معطوف شد، قدرت فراگیر بود که در راس آن یزید قرار داشت. موافقت‌هاى مختلف اثبات‌کننده این معنا هستند که حضرت با انتخاب آگاهانه‌اى راه را انتخاب کرده، ابزارهاى خود را سازماندهى نموده و مسئله مورد توجه آن حضرت وجود قدرت فاسد فراگیر بوده است، زیرا اینجاست که قدرت مخاطره‌آمیز مى‌شود و تمام مفاهیم جابه‌جا مى‌شود و یک دگردیسى وسیع در منظومه فکرى جامعه به‌وجود مى‌آید.
امروزه مدرنیته داراى قدرت است و با دراختیار داشتن حاکمیت‌هاى جهان تولید ارزش مى‌کند، پست‌مدرن‌ها که نتوانستند در مقابل دولت‌هاى مدرن قد علم کنند، به‌خاطر این است که نتوانستند در حاکمیت حضور پیدا کنند، لذا براى پروراندن و بالندگى و هنجارها و ارزش‌هاى خود امکانات و هزینه لا‌زم را نداشتند.
با این گفته باید متذکر شویم که کارکرد دولت همین‌جاست. عمده کار حاکمیت دینى همین است و کار عمده حاکمیت دینى برنده‌شدن در رقابت نیست، بلکه مهم این است که قدرت حاکمه براى حفظ استمرار تولید ارزش‌ها و هنجارها به‌کار رود، در این صورت خیزش قدرت فاسد از بین مى‌رود، اما اگر قدرت مولد و حاکم در مسیر هنجارها و ارزش‌ها مانع ایجاد کند و مسیر جامعه را به انحراف بکشاند، نهضت عاشورایى شکل مى‌گیرد.
در حقیقت در جامعه وقتى قدرت زمینه فساد پیدا کرد، گویى سمى را آهسته به روح و جان مردم تزریق مى‌شود و در نتیجه وضعیتى پیش مى‌آید که حق و باطل در هم‌آمیخته و خیلى از عزت و ذلت‌ها جابه‌جا مى‌شوند و ذائقه اجتماعى نمى‌تواند درک و فهم درستى پیدا کند.
نهضت عاشورا و جریانى که در ادامه آن در جامعه اسلامى به وجود آمد، سبب شد بسیارى از رفتار حاکمان و نوع برخورد مردم با حاکمان و ارزیابى آنها تحت تاثیر نگاهى قرار بگیرد که عاشورا را به وجود آورد.

لینک مطلب در روزنامه خورشید

********
پی‌نوشت: در خصوص این مطلب خواننده‌ی محترم باید در نظر داشته باشد که برای یک روزنامه اصولگرا نوشته شده است.