در بین افراد جامعه خیابان بلند مشکلی پیش آمده که در تمام ارکان جامعه رسوخ کرده است؛ چیزی به نام فرهنگ موتورسواری. برای بررسی آن باید نگاهی به ورود و حرکت موتوسیکلت در این خیابان انداخت.
حدود 50 سال پیش بود که کمپانی رکس، نخستین دستگاه موتوسیکلت را وارد خیابان بلند کرد. از آن تاریخ بیش از 10‌میلیون دستگاه موتوسیکلت در خیابان و جاده‌های منتهی به خیابان بلند تردد می‌کنند؛ یعنی چیزی بیش از 10‌درصد از جمعیت افراد خیابان بلند می‌توانند موتور سوار شوند. استفاده از موتور یکی از راحت‌ترین راه‌های حمل‌ونقل درون‌شهری در خیابان‌های پرجمعیت و به‌خصوص خیابان بلند است.


خرید آغاز راه است

ارزان و گران، با هر قیمتی می‌توان یک موتوسیکلت نو یا دست دوم خرید. از موتورهای آشنای هوندا که حدود 500 کارخانه داخلی مجوز تولید قطعاتش را دارند و تازه این آمار تولیدی‌های زیر پله‌ای را شامل نمی‌شود، تا انواع موتورهای ژاپنی و اروپایی که «موتورکار» نیستند و برای تفریح به درد می‌خورند. قیمت موتور در خیابان بلند از 200‌هزار تومان شروع شده و به بالای 10‌میلیون هم می‌رسد. موتورکار یعنی یک موتور ارزان‌قیمت ساده که سر صبح سوارش شوی و خیابان‌ها را بالا و پایین کنی، یا بار، نفر و نامه پیک کنی و آخر شب خسته و کوفته برگردی خانه.

در مسیر ارابه مرگ

مشکلات اقتصادی، سریع بودن حمل‌ونقل، مصرف پایین سوخت، شور و حال سرعت و جوانی و... به هر دلیل که موتوردار شوی، نمی‌توان خطرات سوار شدن به این وسیله را کتمان کرد. جمعیت خیابان بلند حدود یک‌درصد جمعیت جهان است، اما به گزارش سازمان بهداشت جهانی متاسفانه حدود دو‌درصد تلفات رانندگی دنیا در خیابان‌ها و جاده‌های خیابان بلند اتفاق می‌افتد و تصادفات جرحی در خیابان بلند پنج‌برابر میزان استاندارد جهانی است. در 45‌درصد این اتفاقات، چرخ درب و داغان و لاشه یک موتوسیکلت هم دیده می‌شود.
دلیل این آمار وحشتناک کاملا مشخص است. متاسفانه 80‌درصد موتورسواران قوانین و مقررات رانندگی را رعایت نمی‌کنند. موتوسیکلت‌ها هیچ‌گونه وضعیت خوبی ندارند به شکلی که رانندگی نامناسب، آلایندگی هوا و تصادفات شدید آن‌ها که معمولا با کشته و مجروح همراه است به معضلی جدی برای تهران تبدیل شده است و اگر فکر عاجلی در این خصوص صورت نگیرد، حتما با معضلات فراوانی روبه‌رو خواهیم شد. عدم استفاده از کلاه ایمنی در کنار استاندارد نبودن این کلاه‌ها، عدم رعایت قوانین و مقررات رانندگی توسط راکبان موتوسیکلت‌ها همچون تردد در پیاده‌رو، عبور در مسیر خلاف جهت، عبور از چراغ قرمز و تجاوز به گذرگاه عابر پیاده مهم‌ترین تخلفات موتوسیکلت‌ها در تهران است. 


اپیزود صفر: موتور توقیف می‌شود
در جایی که بیشتر شبیه جنگل موتورها است، با یک موتور نو ایستاده‌ای، موتورها از هر طرف ویراژ می‌دهند و صدای جیغ آشنای اگزوزشان توی گوش می‌پیچد. طبق استانداردها صدای موتور باید حدود 35 دسیبل (واحد اندازه‌گیری صدا) باشد. اما بنا بر گفته یکی از سازندگان موتوسیکلت شدت صدای موتورهای تولید داخل گاه به 85 دسیبل هم می‌رسد. به همین دلیل سازمان کنترل ترافیک خیابان بلند معتقد است منشاء 49‌درصد آلودگی صوتی، صدای اگزوز موتوسیکلت‌ها است.
هندل می‌زنی و موتور با زحمت روشن می‌شود. آرام گاز می‌دهی تا حدود 200 یا 300 متر جلوتر که یک افسر راهنمایی می‌پرد وسط خیابان و موتور را توقیف می‌کند. حیرت‌زده از این کار افسر می‌مانی زیرا با همدستی همکارانش حدود 50 موتور دیگر را هم توقیف کرده‌اند. 


اپیزود اول: عابر پیاده

بخش اول: در سواره‌رو
می‌خواهی از عرض خیابان رد شوی، کلی منتظر شده‌ای تا چراغ حرکت عابر پیاده سبز شود، قدم اول را که برمی‌داری، ناگهان یک موتوری با سرعت ویراژی می‌دهد و می‌آید جلو تا چراغ قرمز را رد کند و برود آن‌طرف خیابان.
بخش دوم: در پیاده‌رو
در پیاده‌رو با خیال راحت قدم می‌زنی، یک پیامک رسیده و مشغولی که ببینی چه گفته، ناگهان صدای بوق بلندی از جا می‌پراندت و پشت‌بند آن موتوری با سرعت از کنارت رد می‌شود. 


اپیزود دوم: موتورسوار

بخش اول: در سواره‌رو
عجله‌ داری، باید یک بسته را هرچه سریع‌تر به مقصد برسانی و برگردی، ذهنت با حساب و کتاب بدهی‌های آخر برج درگیر است. ماشین‌ها نزدیک هم ایستادند و ناچاری برای این‌که رد شوی، مدام موتورت را به چپ و راست خم کنی، بالاخره یک راه گریز پیدا می‌کنی،‌داری رد می‌شوی که ناگهان یک عابر پیاده می‌پرد وسط خیابان؛ ناچار می‌پیچی کنار و رد می‌شوی.
بخش دوم: در پیاده‌رو
خیابان بدجوری قفل شده، اصلا جای تکان خوردن ندارد، ترافیک به حدی شدید است که حتی موتور هم نمی‌تواند عبور کند. خب موتور به درد همین مواقع می‌خورد. از اولین پل می‌اندازی داخل پیاده‌رو.‌داری می‌روی که ناگهان یک عابر سرش را کرده داخل موبایلش و انگار در این دنیا نیست. بوق می‌زنی که کنار برود. باز هم عین چوب ایستاده وسط راه، بوق را ممتد می‌کنی، بالاخره تکان می‌خورد و تو رد می‌شوی. 


اپیزود سوم: روزنامه‌نگار
بی‌شک همه شاهد چنین صحنه‌هایی بوده یا خود در‌گیر چیزی نظیر آن‌ها شده‌ایم و در هر جایگاهی خود را محق دیده‌ایم و دیگران را مقصر. این عادت ما آدم‌ها است که همیشه و در هر جایگاهی حق را به جانب خودمان بدهیم. کاری هم نمی‌توان کرد. بالاخره ما بنی‌آدم باید بتوانیم یک جوری خودمان را توجیه کنیم. جالب‌تر آن‌جا است که کسان دیگری هم که مخاطب ما قرار می‌گیرند، در بیشتر موارد با ما همدردی کرده و حق را به جانب ما می‌دهند و اگر چند لحظه بعد مخاطب طرف ما قرار بگیرند و ندانند بین این دو ارتباطی هست، حق را به او هم می‌دهند. همه ما به نوعی در جایی که بتوانیم از قوانین عبور می‌کنیم ولی اگر دیگری این کار را انجام دهد او را خطاکار می‌دانیم. این شیوه رفتار برای خود فرهنگ اجتماعی دارد. اجازه می‌خواهم نام آن را فرهنگ موتورسواری بگذارم –البته خدای ناکرده منظورم آن موتوری نیست که از صبح تا شب دنبال یک لقمه نان در خیابان است- فرهنگ موتورسواری همان‌قدر که بد به نظر می‌رسد کار راه‌انداز هم هست. کوچک‌ترین نمونه‌اش می‌شود صف نانوایی؛ «خسته و کوفته می‌خواهی بروی خانه، باید نان هم بخری. صف نانوایی طولانی است، قبل از آن‌که سر صف بایستی نگاهی به داخل می‌اندازی؛ کسی که پشت دخل ایستاده می‌شناسدت، با سر اشاره می‌دهد و تو هم با دست می‌گویی دو تا. بعد از چند دقیقه نان به دست راه می‌افتی به سمت خانه. حق ‌داری کلی زحمت کشیده‌ای و دوست پیدا کرده‌ای، دوست هم به درد همین مواقع می‌خورد.»در بسیاری موارد دیگر هم می‌توان از این فرهنگ مثال زد. حالا خودتان را جای آن مردمی بگذارید که سر صف ایستاده‌اند... . در این بین معلوم نیست موتورسواران مقصر به وجود آمدن چنین فرهنگی در جامعه هستند یا جامعه مقصر شیوه رفتار موتورسواران؟ البته این شرایط خیابان بلند است، هر چند این خیابان خیالی، بنابر همه شرایط با خیابان‌های طبیعی ما یکسان است.


لینک دائم مطلب در سایت روزنامه بهار

لینک برش روزنامه